شما هم حلال بفرمایید بخاطر چندباری که من اینجا نظر گذاشتم !
موفّق باشید !
علی علی ... یا علی !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
دوست داشتم چون او "مهاجر" باشم تا روزی اوج بگیرم و رها شوم. ولی دیوارهای قفس سخت تر از آن بود که عبور کنم. نصیب من از این تلاش تنها زمین خوردن بود. حالا دیگر بال هایم خسته است و توان پر زدن ندارم. "زمین گیر" شده ام. باید فکری دیگر کرد...
کسی برای یک نفس ، خودش نیست !
همین دمی که رفت و بازدم شد
نفس - نفس ، نفس - نفس خودش نیست !
همین هوا که عین عشق ، پاک است
گره که خورد با هوس ، خودش نیست !
خدای ما اگر که در خود ِ ماست
کسی که بی خداست ، پس خودش نیست !
دلی که گِرد خویش می تند تار ...
اگرچه قدر یک مگس ، خودش نیست !
مگس به هرکجا به جز مگس نیست
ولی عقاب ِ در قفس ، خودش نیست !
تو ، ای من ! ای عقاب ِ بسته بالم !
اگرچه بر تو راه پیش و پس نیست ! ...
تو دست کم شبیه خود باش
در این زمان که هیچ کس ، خودش نیست !
تمام ِ درد ِ ما ، همین خود ِ ماست !
تمام شد ! همین و بس ! خودش نیست !
...
ببخشید بابت مزاحمت ! فقط حس کردم شاید ... شاید این شعر به درد ِ این پست خورد !
من ، هرازگاهی سر میزدم اینجا ...
اینجا بسته شد برای همیشه ؟!
التماس دعا !
علی علی ... یاعلی !